هنوز. مستانه خندهی کوتاهی کرد و پرسید: همسریابی خاتون نیومده باهات؟ مبهوت پلک زدم. شوهرم و میخواد چیکار؟ نکنه اتفاق بدی برام افتاده نکنه قلبم... نه! اتفاق بد و که با روی خوش به آدم نمیگن. وقتی سکوتم و دید سری تکون داد و برگه رو به دستم داد. دختر گلم، هر کسی رو لایق نمیدونه که رحتمش و بهش عطا کنه. همسریابی خاتون طوبی چهقدر پیش عزیزی که یه بچه گل مثل خودت گذاشته توی دامنت!
شوکه به میز چنگ زدم و با چشمهای از حدقه بیرون زدم بهش خیره شدم. چی گفتی؟ بچه... داری مادر میشی نازنینم! آزمایشت مشخص کرد. چطور که نفهمیدی الان پونزده هفته است. یا ! همسریابی خاتون طوبی نفس نفس افتادم و انگار سایت همسریابی خاتون داشت چرخ میزد. سرم گیج رفت و پاهام سست شدند، تعادلم رو از دست میدادم که دستی دور شونه هام حلقه شد و مانع افتادنم شد. دستی که حکم عصا رو برام اجرا کرد، کنار زدم. کار رو درک نمیکنم. چرا حالا من همیشه دوست داشتهام که همسریابی خاتون بشم و موهای پریشون دخترکم رو شونه بکشم.
کانال همسریابی خاتون بچه چی باید بگم؟
- گونهاش و ببوسم به طرف خروجی راه افتادم و تمام سعیام رو کردم که نگاهم به پسر بچه نیفته. خب الان من به کانال همسریابی خاتون بچه چی باید بگم؟!
- بگم موسسه همسریابی خاتون با بیرحمی رهام کرد و رفت سراغ یکی دیگه؟
- بگم من و تو توی سایت همسریابی خاتون دنیای بزرگ تنهایم و هیچ مردی نیست که سایه بندازه روی سرمون؟!
- بگم بابات نامرد بود دخترکم.
بغض آلود از کنار جوی آب شروع به قدم زدن کردم و هنضفریام رو از کیفم بیرون کشیدم. بعد از انتخاب آهنگ مد نظرم هدفون هنضفری رو به گوشهام وصل کردم. همسریابی خاتون طوبی که پلی شد، دستهام و توی جیب مانتوم فرو کردم. بچه... یعنی الان یه موجود زنده از جنس همسریابی خاتون توی وجود من داره رشد میکنه؟! وای منو ببخشه، چهقدر این روزها آزارش دادم. بغضم شدت گرفت و اشک با بیرحمی توی نگاهم نیش زد. ببخش مادرتو دخترکم! سر به زیر و رنجور آهنگی که توی گوشهام فریاد میکشید رو زمزمه کردم.
چرا رفت ازم بدی ندیده بود که هیچ وقت با نگاه خیسم سر بلند کردم و با پشت دست اشکهام و انکار کردم. خانم سایت همسریابی خاتون رادمهر، بنده جناب موسسه همسریابی خاتون فرزین به عنوان، ازتون خواهش میکنم « همسریابی خاتون ». تا تلکیف پرونده ای مشخص نشده خودتون حکمی صادر نکنید!. .. اینو باید به من قول بدی رستا به لحظه سر جام خشکم زد.
سایت همسریابی خاتون ۸۱ بهم گفته بود
با دهنی نیمه باز به آدمهای اطرافم نگاه کردم و در همون حال نفس نفس زدم. سایت همسریابی خاتون ۸۱ بهم گفته بود. درست چند روز قبل از اون اتفاق که باعث جداییمون شد. باید میفهمیدم، آره من باید میفهمیدم که پشت این ماجرا یه داستانی هست. وای . .. دستم روی سینهام نشست و با ولع هوای آزاد صبحگاهی رو بلعیدم. قربون قدمت بشم ناز بانوی من!
دستی روی شکمم کشیدم و با سرمستی مسیر خونه ی خودم رو در پیش گرفتم. از زیر پیراهن بلند صورتی رنگم، همسریابی خاتون طوبی شکمم به سایت همسریابی خاتون به چشم میاومد. با خندهای کانال همسریابی خاتون دستی روی گردی شکمم کشیدم و آهسته زمزمه کردم: دختر مامان، سایت همسریابی خاتون ۸۱ گفته از چند روز دیگه قراره لگد پرونیهات شروع بشه... همسریابی ازدواج موقت خاتون رو آروم بزنیها!