ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل فلای
فلای
46 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
31 ساله از خوی
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل ماه
ماه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان

همسریابی رسمی تبیان holoo

اپلیکیشن همسریابی تبیان به تازگی با او قرارداد بسته بود که همسریابی رسمی تبیان هم امروز اعالم کرد صرف نظر کرده دیگه داشتیم دیونه میشدیم

همسریابی رسمی تبیان holoo - همسریابی


تصویر همسریابی رسمی تبیان holoo

-اما اون لعنتی زندگیم رو نابود کربد. دلم خوش بود که با سایت اصلی تبیان شراکتی که با دوستم راه انداختم می تونم خوشبخت بشم. موفق بشم. اما همسریابی رسمی تبیان. سرش رو باال گرفت و رد حالی که قطرات شبنم رد چشمان میدرخشید نگاهم کرد. دیگه چشماش در نظرم زیبا جلوه نمی کرد. هیچ خوشم نمی امد که او را اینقدر خوار و زبون ببینم. اون باید همیشه با افتخار زندگی کنه. هیچ کس حق نداشت این خوشبختی را از من و همسریابی رسمی تبیان بگیرد. سروش زیبا و مغرور اپلیکیشن همسریابی تبیان هنوز هم باید در نگاهش شراره های عشق سو سو بزنه و غرور از نگاه بی تکلفش بباره. طوری که همه باز هم با نداشتن او حسد بورزند و به من با حسرت نگاه کنند. اره. ..

اپلیکیشن همسریابی تبیان من باید غرور در نگاهش بیداد کنه

اپلیکیشن همسریابی تبیان من باید غرور در نگاهش بیداد کنه. چرا اینقدر چشماش بدحالت شده؟ من چشمای زیبا و خوش حالتش رو در عین غرور دوست دارم نه این چشمهای زبون رو. .. -همه سرمایه ای که دشاتیم از دست رفت. حتی دیگه از دست همسریابی رسمی تبیان هم کاری بر نمیاد. رامین؟ اهان. اپلیکیشن همسریابی تبیان شریک سروش بود. سایت اصلی تبیان با هم شرکتی تاسیس کرده بودند و هر دو مهندس ساختمان بودند. مگر چه اتفاقی افتاده بود؟ -روی این قرادادهای اخری خیلی سرمایه گذاری کرده بودیم و تا نیمه ای از کارها هم پیش رفته بودیم. خیلی امید داشتیم که رد این راه موفق میشیم و پیشرفت زیادی میکنیم. اما در یک روز ورق برگشت و ان روی سکه نمایان شد. همه شرکتهایی که ما برای سایت همسریابی همدم تبیان سرمایه گذاری کرده بودیم. به ناگهه از همکاری با شرکت ما صرف نظر کردند و ما خسارتهای زیادی متحمل شدیم. این خسارتها تنها مربوط به یک یا دو شکت نبود و بعد ها رد چند روز تمامی شرکتهایی که حتی با انها قرارداد بسته بودیم از همکاری با ما پشیمان شدند. خیلی برایمان سخت و غیر قابل باور بود.

تنها امیدمون به شرکتی بود که اپلیکیشن همسریابی تبیان به تازگی با او قرارداد بسته بود که همسریابی رسمی تبیان هم امروز اعالم کرد صرف نظر کرده دیگه داشتیم دیونه میشدیم و من یه سوال مثل خره ذهنم رو میخورد که چطور شرکتهایی که برای قرارداد بستن با شرکت ما خودشون رو به اب و اتیش میزدند یهو صرف نظر کردند و همسریابی رسمی تبیان سوال رو امروز جواب گرفتم. اهی عمیقی کشید و ضربه هولناک و اخرش رو بر پیکر من که سخت به رعشه افتاده بود زد و گفت:

همش زیر سر سایت اصلی تبیان بود

فهمیدم همش زیر سر سایت اصلی تبیان بود. اون اعالم کرده بود که هر شرکتی به هر طریقی با کمپانی ما همکاری داشته باشه از همکاری با اون محروم میشه. باورم نمیشه که پدر چنین دشمنی در حق من کرده باشه.

این روا نبود. تمامی شرکتها هم از سایت همسریابی همدم تبیان که باالخره روزی سر و کارشون با پدر می افته و از اعتبار پدر ترسیده و از عقد قرارداد صرف نظر کردند. این دشمنی پدر رو هیچ وقت فراموش نمیکنم. دستش رو جوی چشماش گذاشت و با لحنی بغض دار گفت: -من پسرش بودم. دشمن جونش که نبودم. بد کرد. خیلی بد کرد... با افسوس نگاهم رو به صورت سروش دوختم. از اینکه ارغوان با او اینطور تا کرده بود خودم رو مسبب میدونستم اما هر چی در زوایای ذهنم میگشتم دلیلی برای این کارش پیدا نمیکردم. سایت همسریابی همدم تبیان نباید اینطور سایت اصلی تبیان رو به زمین میزد. ناخوداگاه جرقه ای در ذهنم زده شد. اره اون برای این کارش دلیل داشت مگه میشه امی مثل اون که بیشتر به کفتار پیر شبیه بود برای این طور کارهایش دلیلی نداشته باشد. مسلم بود که او این کار را کرد

مطالب مشابه