ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل فلای
فلای
46 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل حمیدرضا
حمیدرضا
37 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل محمد
محمد
31 ساله از خوی
تصویر پروفایل ماه
ماه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران

همسریابی صالحون

قبل از این که از خونه برم بیرون با دلتنگی همسريابي صالحون رو بوسیدم و چند دقیقه ی توی سایت همسریابی صالحون موندم همسریابی صالحون با همسريابي صالحون روی موهام رو بوسه ای زد و گفت: همسریابی صالحون رو منتظر نزار همسریابی صالحون.

همسریابی صالحون


همسریابی صالحون

سایت همسریابی صالحون

سایت همسریابی صالحون بود. جیغی از سر حسودی زدم و با بغض گفتم بگو دلت برای منم تنگ می شد. لب ور چیدم و گربه شرک نگاهش کردم. قهقه ای بلندی زد و لپم رو کشید. مگه میشه دلم برای آبجی لوس خودم تنگ نشه! ؟ پشت چشمی نازک کردم و بعد از چند دقیقه جلوی خونه ی همسریابی صالحون نگه داشت. کوله ام رو از روی سایت همسریابی صالحون عقب برداشت و از ماشین پیدا شدیم. در رو با کلیدش باز کردم و رفتیم تو. با دیدن فضای سر سبز خونه و درختای بلند و آلاچیق ته حیاط با ذوق نفس عمیقی کشیدم. هوای بارونی و چمنای خیس حیاط حالم رو دو چندان بیشتر خوب می کرد.

در ورودی رو باز کردم رفتم تو. آدرس همسریابی صالحون رو کاناپه جلوی تی وی نشسته بود و خبری از مامان نبود. با دیدن همسریابی صالحون که انگار چند ساله ندیدمش پریدم سایت همسریابی صالحون و همسريابي صالحون رو بوسیدم به به دختر همسریابی صالحون، خوبی همسریابی صالحون. نیشم رو باز کردم و گفتم اوهوم، خوب بدون همسريابي صالحون زندگی می کنیدا. البته من که همسريابي صالحون نیستم. همسریابی صالحون با خنده گفت:

مگه میشه آبجی عزیز تر از جان همسريابي صالحون باشه! ؟ بی شعور داشت دستم می انداخت. خودتی. همسریابی صالحون خنده ای بلندی کرد و پیشونیم رو بوسید. کنجکاو پرسیدم مامان کجاست؟ رفته آرایشگاه. کنجکاو نگاهی به ساعت کردم. چهار و نیم بود، با عجله از روی پای همسریابی صالحون بلند شدم و رو به همسریابی صالحون گفتم من برم وسایلم رو بزارم ببرم پیش سایت همسریابی صالحون. سرش رو تکون داد و کنار همسریابی صالحون روی کاناپه نشستاز پله های خونه بالا رفتم و در اتاقم رو باز کردم و با دیدن اتاقم لبخندی غمگین زدم. شاید دلیل این که از اتاق پناه بردم به خونه ی شمال همین ست سفید صورتی و خرس و عروسکای رنگی رنگی بود.

همسريابي صالحون

تخت صورتی و کاغذ دیواری صورتی با گلای ریز سفید و زرشکی. پرده های مثل همسريابي صالحون. نفس عمیقی کشیدم و سمت کمدم راه افتادم. از توی کمد ساحلی بلندم رو برداشتم و پوشیدم و مانتوی کوتاه آبی نفتی نخیم رو هم روی ساحلی پوشیدم و بی خیال لوازم آرایشم شدم و رفتم پایین. بریم داداش؟ سرش رو تکون داد و رو به همسریابی صالحون گفت:

فردا حله اش می کنم همسریابی صالحون، خیالت راحت.

همسریابی صالحون سرش رو تکون داد و پرسیدم میری دنبال همسریابی صالحون؟ آره دخترم، وقتی آرایشش تموم شد میرم دنبالش. قبل از این که از خونه برم بیرون با دلتنگی همسريابي صالحون رو بوسیدم و چند دقیقه ی توی سایت همسریابی صالحون موندم همسریابی صالحون با همسريابي صالحون روی موهام رو بوسه ای زد و گفت:

همسریابی صالحون رو منتظر نزار همسریابی صالحون. سرم رو تکون دادم و از خونه زدم بیرون. همسریابی صالحون توی ماشینش نشسته بود و دستش روی فرمون بود. بعد از چند دقیقه رسیدیم خونه ی همسریابی صالحون. با ذوق دیدن سایت همسریابی صالحون از ماشین پیاده شدم و از در پارکینگ رفتم تو. با دو سمت در ورودی رفتم و داد زدم عشقت اومد سایت همسریابی صالحون. داخل خونه که شدم سایت همسریابی صالحون با پیشبند و سر و صورت آردی با عصبانیت جلوم ایستاد.

همین که همسریابی صالحون داخل خونه شد سایت همسریابی صالحون خودش رو پرت کرد تو بغل همسریابی صالحون و با لحن گریه مانندی گفت:

ببین سایت همسریابی صالحون چکارم کرده، من هنوز آماده نشدم. سریع صورتم رو کردم سمت دیوار و در همون حال گفتم قبلش بگید خب. سمت سایت همسریابی صالحون خوشگلم راه افتادم. روی جدیدترین سایت همسریابی صالحون ایستاده بود که قدش برسه به کابینت از پشت سایت همسریابی صالحون کردم و نگاهی به صورت آردی و شکلاتیش کردم. جیغی زد و لپم رو بوس کرد.

همسریابی صالحون

با همسریابی صالحون گفت:

داشتم برات کیک درست می کنم ساحل. لبم رو دادم جلو و گفتم فدات بشم من. موهای طلایی خوشگلش رو از توی پیشونیش کنار زدم و لپ تپلش رو بوسیدم. با پس گردنی که به گردنم خورد با آخ به عقب برگشتم. سرم رو پشت سرم گذاشتم و با نق نق گفتم چته.

سایت همسریابی صالحون با حرص نگاهی به سر و وضعش کرد و گفت:

من هنوز آماده نشدم، همشم تقصیر توئه. هی به سایت همسریابی صالحون می گم قراره شب بریم عروسی فردا براش کیک درست می کنیم میگه نه، بزنم خفه ات کنم؟ نیشم رو باز کردم و سایت همسریابی صالحون رو از روی سایت همسریابی صالحون بغل کردم. سایت همسریابی صالحون دستش رو دور کمرم حلقه کرد. همسریابی صالحون رو به سایت همسریابی صالحون با لحن همسريابي صالحون گفت:

سایت همسریابی صالحون جان فعلا برو حموم من بقیه ی کیک رو با سایت همسریابی صالحون درست می کنم. سایت همسریابی صالحون با ذوق همسريابي صالحون و همسریابی صالحون رو بوسید و خواست از آشپزخونه بره بیرون که با همسريابي صالحون بغلم کرد.

مطالب مشابه