او هم متوجهی این موضوع شده است اما هیراد بی خیال و بی توجه در حال حرف زدن و خندیدن به موضوعی بود که همسریابی نوین نمی دانست. فضا سنگین بود و احساس بدی داشت ولی با صدا زدن پویان توسط یکی از کارکنان و رفتنش، از رها شدن حتی برای لحظهای از آن نگاه های سنگین و خیره نفس آسوده ای کشید او رفت و همسریابی نوین قیمت با لبخندی با لب به سمتش آمد و گفت: انگار خوشت اومده از اینجا. لبخندی زد و سرش را تکان داد. - گروه همسریابی نوین خیلی جای خوبیه، طراحیش واقعا عالیه.
همسریابی نوین چیست پرسید
بادی به غبغب انداخت: بله دیگه، من که تو رو جای بد نمیارم. همراز خندید و با یادآوری همسریابی نوین چیست پرسید: این دوستت رو از کجا می شناسی؟ - تو سربازی باهاش آشنا شدم و از همون موقع با هم در ارتباطیم، چه طور؟ - یه جوریه. نگاه همسریابی نوین قیمت پرسشی شد و وادارش کرد ادامه دهد. توضیح داد: منظورم اینه که از نگاهش و رفتارش خوشم نیومد، یه جوری به من نگاه می کرد. متعجب و ناباور پرسید: چی میگی همسریابی نوین؟
متوجه نمیشم. - یعنی تو متوجه نوع نگاهش نشدی؟ لحظهای به همسریابی نوین چشم دوخت و کم کم پوزخندی روی لبش جا خوش کرد و تلخ شد. گروه همسریابی نوین چرا توهم می زنی آخه همراز؟ چی با خودت فکر کردی؟ لابد فکر می کنی همه کار و زندگیشون رو ول می کنند و می شینند به تو نگاه می کنند؟! همراز ناباور نگاهش کرد. تصور نمیکرد چنین پاسخی را از او بشنود. با پوزخند نگاه از چهره ی گروه همسریابی نوین گرفت و همان لحظه همسریابی نوین چیست داخل آمد و مانع بحثشان شد.
همسریابی نوین قیمت پشت فرمان نشست
با اخم های درهم سوار ماشین شد و همسریابی نوین قیمت پشت فرمان نشست و به راه افتاد. نیم نگاهی سمت همسرش انداخت و گفت: الان چرا اخمات تو همه؟ مگه من چی گفتم آخه؟ تو چرا سریع جبه ه میگیری؟ جوابش را نداد و رو برگرداند که لحن هیراد ملایم تر شد. - همسریابی نوین چیست جان عزیزم، من قصد ناراحت کردنت یا توهین رو نداشتم. اما واقعا جا خوردم که چنین فکری در مورد پویان داری.
چون من خوب می شناسمش، پسر بدی نیست باور کن؛ نمی دونم تو چه طور همچین چیزی به ذهنت خطور کرده. همسریابی نوین با دلخوری گفت: فکر کردی من بیخود حرف میزنم و توهم دارم؟ حتما چیزی بوده که بهت گفتم. با لحن آرام و مهربانی گفت: پس اشتباه از من بوده، من ازت معذرت می خوام. به وضوح جا خورد. نه به آن تمسخر و پوزخندهای اعصاب خورد کنش و نه به این مهربانی و آرامش الانش!
اصلا او را درک نمی کرد. اما دیگر چیزی نگفت. گروه همسریابی نوین و یا نگفتنش هم البته فرقی نداشت. بارها و بارها با هم سر اختلاف نظرهایشان با هم جروبحث کرده بودند و همسریابی نوین قیمت با یک عذرخواهی سر و ته همه چیز را هم آورده بود و او هم به ناچار لب به سکوت بسته بود. بحث را عوض کرد تا بیش از این اوقات خودش را تلخ نکند. به قول عمه کتایونش به خروس جنگی بیشتر شبیه بودند!