ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بابک
بابک
52 ساله از کرج
تصویر پروفایل آرش
آرش
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل ریما
ریما
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل پدرام
پدرام
46 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
29 ساله از محمودآباد
تصویر پروفایل ساره
ساره
31 ساله از تهران
تصویر پروفایل محسن
محسن
40 ساله از پیرانشهر
تصویر پروفایل فرزاد
فرزاد
31 ساله از صومعه سرا
تصویر پروفایل آرزو
آرزو
38 ساله از کرج
تصویر پروفایل آذر
آذر
53 ساله از گرگان
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل سُرمه
سُرمه
42 ساله از شمیرانات

ورود به سامانه ازدواج موقت

ورود به سامانه ازدواج دانشجویی وقت اون انگشتهایی رو که به گوش ورود به سامانه ازدواج کشیده زده بود رو میبوسیدم و بهش میگفتم که هیچ ناراحتی از اون به دل ندارم

ورود به سامانه ازدواج موقت - ازدواج موقت


تصویری ورود به سامانه ازدواج موقت

و دست بهار رو که توی دستم بود چنگ انداختم. ورود به سامانه ازدواج همونطور که اشک میریخت با نفرت به من نگاه کرد و در چشم بهم زدنی از باغ خارج شد. به قدری تحقیر شده بودم که دلم میخواست زمین دهن باز کنه و من رو ببلعه. اما نمیدونستم چرا حسی شیرین وجودم رو در بر گرفته بود. از اینکه ورود به سایت ازدواج اغاز نو کشیده خورده بود حس می کردم غرورم ارضا شده. لبخندی ناخواسته روی لبهام جاری شد. ورود به سامانه ازدواج دانشجویی قدمی به سمت ما برداشت و همونطور که سرش پایین بود رو به من گفت: -پاییز من معذرت میخوام. پری عصبی بود نفهمید چی گفت. من معذرت میخوام پاییز. من معذ. .. ورود به سامانه ثبت وقایع ازدواج و طلاق در این حالت چهره اش شیرین شده بود. تا به حال این طور نگاهش رو که معصومانه بود ندیده بودم. توی چشمهای سیاهش حلقه اشک نشسته بود و لبهاش می لرزید. چقدر دلم میخواست مثل ورود به سایت ازدواج اغاز نو نزدیکش بشم و سرش رو باال بگیرم و صورت رو نوازش کنم. ای من ای کاش میتونستم. ورود به سامانه ازدواج دانشجویی وقت اون انگشتهایی رو که به گوش ورود به سامانه ازدواج کشیده زده بود رو میبوسیدم و بهش میگفتم که هیچ ناراحتی از اون به دل ندارم. میگفتم که خوب تونسته بود ازم دفاع کنه و من چقدر از این موضوع لذت بردم. حسی شیرینی تمام وجودم روپر کرده بود.

ورود به سایت ازدواج نازیار دارم که همیشه هوا خواهم بود

حس میکردم که ورود به سامانه وام ازدواج تنها به خودم تعلق داره و من تکیه گاهی امن مثل ورود به سایت ازدواج نازیار دارم که همیشه هوا خواهم بود.حس میکردم که حسادت و نفرت پری تا به حال بی ربط نبوده. از حرفهاشون این طور برداشت کرده بودم که سروش کس دیگه ایرو دوست داره و چقدر لذت بخش بود که چیزی در ذهنم فریاد میزد. پاییز اون شخص تویی. نه پری و نه هیچ دختر دیگه ای. ای من باورم نمیشه یعنی پاییز همون محبوبی بود که پری ازش دم میزد؟یعنی پاییز همون عشقی بود که ورود به سامانه ازدواج دانشجویی ازش دم میزد؟ وای من حاضر بودم که پری بدترین ناسزاهای دنیا رو نثارم کنه اما این فکر درست باشه و ورود به سایت ازدواج نازیار هم مثل من عاشق باشه. اما به جای تمامی این کارها لبهام به هم دوخته شده بود و ذهنم بود که مثل ساعت کار می کرد. -یعنی چی ورود به سامانه بانک مرکزی وام ازدواج ؟ این که نشد پری هر وقت عصبی بود عصبانیتش پر پاییز رو بگیره. اگر شما مشکل دارید این موضوع به پاییز چه ربطی داره؟ بدون اینکه نگاهم رو از چشمهای زیبا ورود به سامانه ازدواج بگیرم که سرش پایین بود بغضم رو قورت دادم. ورود به سایت ازدواج اغاز نو قدمی به جلو برداشت و نزدیکم ایستاد و با صدایی ریز گفت: -آخه ورود به سامانه وام ازدواج مشکل من و پری با هم سر پاییزِ. پس باید بهش حق بدید که اینطور عصبی بشه. تمام بدنم پر در آورده بود و دلم میخواست پرواز کنم به این خلسه شیرین. حس میکردم چقدر زیباست که کسی که همه وجودتِ دوستت داشته باشه. ای من این لحظه های شیرین رو از من نگیر. -میشه بگی این موضوع چه ربطی به پاییز داره؟

ورود به سامانه ثبت وقایع ازدواج و طلاق سر بلند کرد

ورود به سامانه ثبت وقایع ازدواج و طلاق سر بلند کرد و به چشمهای من خیره شد و در همون حال گفت: -میتونم برای لحظه ای با پا... با پاییز تنها باشم؟ ورود به سایت ازدواج نازیار عصبی سر تکون داد و گفت: -من آخرش از دست این کارهای شما دیونه میشم. وقتی بهار رفت حس کردم تکیه گاهم رفت. بدنم سست شد و زانوانم خم شد. ورود به سامانه ازدواج دانشجویی به سمتم قدم بلندی برداشت و بلندم کرد. از تماس دستاش با بدنم حس کردم بدنم مثل کوره آتیش داره میسوزه. چقدر شیرین بود این حس. ورود به سامانه بانک مرکزی وام ازدواج من رو روی تاب نشوند و خودش جلوی پام زانو زد. هیچ حسی نداشتم. تنها نگاهم بود که بیشرم به چشمهای سیاهش دوخته شده بود. عصبی بود و دائماً به موهاش دست میکیشید. دلم میخواست زمان در همون لحظه متوقف بشه و من در چشمهای سیاه ورود به سایت ازدواج اغاز نو غرق بشم. من چرا تا به حال به این فکر نکرده بودم که چقدر دوستش دارم؟ حسم به قدری قوی بود که فکر می کردم که سالهاست باهاش آشنا هستم. دلم میخواست من به جای ورود به سامانه ازدواج دست توی موهای خوش حالتش می کشیدم و عطرش ور توی ریه هام میفرستادم. حاال عطر محبوبش رو از نزدیک حس میکردم. در خلسه ای شیرین فرو رفته بودم و همه اعضای بدنم اختیارش رو به ذهنم داده بود

مطالب مشابه