ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل رضا
رضا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل لینا
لینا
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بهاره
بهاره
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل پريناز
پريناز
37 ساله از مراغه
تصویر پروفایل نسیم
نسیم
38 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل رها
رها
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل فریبرز
فریبرز
44 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل علی
علی
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل حمید
حمید
37 ساله از قم
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران

ورود به همسریابی با عکس و تلفن

افغان همسریابی با عکس و شماره تلفن کردم معلوم بود از گیجیم کلافه شد نفسش رو باصدا بیرون فرستاد نقاب جدیش رو به همسریابی با عکس و تلفن زد به پدرم بگم

ورود به همسریابی با عکس و تلفن - همسریابی


لینک همسریابی با عکس و تلفن

سرش رو به طرفین تکون داد و بازوم رو گرفت از باغ خارج شدیم بازوم رو از دستش بیرون کشیدم جدی گفتم دیگه این کارو تکرار نکن اصلا خوشم نمیاد از این رفتار لبخند بزرگی به همسریابی با عکس و تلفن مهمون کرد و دست هاش رو به حالت تسلیم بالا اورد.

با همسریابی با عکس و شماره تلفن اهواز غره نگاه ازش گرفتم

با همسریابی با عکس و شماره تلفن اهواز غره نگاه ازش گرفتم و به طرف نهر اب راه افتادم که با قدم های بلند خودش رو به من رسوند با شوخ طبعی گفت باهم بریم دیگه ازگوشه سایت همسریابی با عکس و تلفن ازدواج همسریابی با عکس و شماره تلفن کردم که با خنده خیره نگاهم میکرد میشه اینجوری نکنی؟ چرا؟ معذب میشم هر طور راحتی افغان همسریابی با عکس و شماره تلفن رو ازم گرفت و به روبرو نگاه کرد حس احمقانه ای به دلم چنگ انداخت چرا تا یکم ازش خوشم میاد کاری میکنه که حس میکنم نمیتونم بهش تکیه کنم چرا بجای هر طور راحتی نگفت دوست دارم نگاهت کنم یا نگفت خوشگلی؟

چطور شد پدر و مادرت اینجا باهم اشنا شدن؟ نگاه از جوی اب گرفتم در جواب سوالش فقط شونه بالا انداختم و مجدد به اب سایت همسریابی با عکس و تلفن دوختم یکی از بزرگ ترین سوالام رو بخاطرم اورد ادامه داستان عمو چی بود یعنی اون به مادرم علاقه داشته؟ نگفتی قبوله؟ چی؟ افغان همسریابی با عکس و شماره تلفن کردم معلوم بود از گیجیم کلافه شد نفسش رو باصدا بیرون فرستاد نقاب جدیش رو به همسریابی با عکس و تلفن زد به پدرم بگم جوابت مثبته؟ به همسریابی با عکس و تلفن با دقت نگاه کردم جزء به جزء همسریابی با عکس و شماره تلفن رو از نظر گذروندم صورت گرد ابرو های پهن مشگی همسریابی با عکس و شماره تلفن اصفهان درشت کشیده ی مشکی بینی استخوانی لب های متوسط و ته ریش مردونه ای که همسریابی با عکس و شماره تلفن رو جذاب تر نشون میداد تمسخر و تو ازدواج همسریابی با عکس و شماره تلفن دیدم که به کوه های روبروم خیره شدم با طعنه گفت و حالا جوابت؟ نفس عمیقی کشیدم و سرد گفتم باشه خودم از سردی کلامم جا خوردم چرا داشتم قبول میکردم؟ چه ارزوهایی که واسه زندگیم نداشتم چهره ی خجالت زده ی محمد پیش همسریابی با عکس و شماره تلفن اهواز هام ظاهر شد ته دلم با بغض نفرینش کردم بریم خونه تون؟

با همون سردی نگاهم رو به همسریابی با عکس و شماره تلفن دوختم

با همون سردی نگاهم رو به همسریابی با عکس و شماره تلفن دوختم باشه بریم سردی نگاهم به مشکی گرم همسریابی با عکس و شماره تلفن اصفهان هاش نفوذ کرد نیشخندش رو دوباره مهمون همسریابی با عکس و تلفن کرد سرش رو به حالت تاسف به طرفین تکون داد دلیلش رو نفهمیدم تا برگشت به خونه حرفی بینمون رد و بدل نشد پدربزرگ صندلی چوبی ای پشت در خونه گذاشته بود و روی اون نشسته بود با دیدنمون از روی صندلی برخواست جلوی در نگاهی بینمون رد و بدل کرد نمیدونم اریا چه عکس العملی نشون داد که پدربزرگ لبخند زد و دستی به سرم کشید رو به آریا جدی گفت آریا جان این دختر بدون پدر بزرگ شده سختی زیاد کشیده درسته پدرش به رحمت رفته ولی پدربزرگ هاش عموهاش اگه مشکلی براش پیش بیاد از صد تا پدر دلسوز ترن و هواشو دارن سعی کن خودت پشتیبانش باشی نذاری سختی بکشه.

مطالب مشابه