ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل لینا
لینا
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل رضا
رضا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل نسیم
نسیم
38 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل فریبرز
فریبرز
44 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل رها
رها
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل بهاره
بهاره
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل پژمان
پژمان
35 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل حمید
حمید
37 ساله از قم
تصویر پروفایل علی
علی
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل پريناز
پريناز
37 ساله از مراغه

پرطرفدارترین نرم افزار دوست یابی در ایران

هیچوقت با پرطرفدارترین نرم افزار دوست یابی من اینجوری خوب حرف نزد. دخترم، عروسم صداش نکرد؛ اما نمیدونم توی این ویدا چی دیده که خیلی دوستش داره.

پرطرفدارترین نرم افزار دوست یابی در ایران - دوست یابی


تصویر پرطرفدارترین نرم افزار دوست یابی در ایران

-پس یه کاری بکن. مامان هم اینجاست میگه پرطرفدارترین نرم افزار دوست یابی خانوادگیتون رو بیاری باهم ببینین. به بابا چیزی نگو! -ای به چشم، میارمش عشقم. -باشه منتظرتم. -تا یه ساعت دیگه اونجام، فعال عزیزم. -بهترین نرم افزار دوست یابی در ایران! -ایول! صد درصد چهرهی واقعی فرهمند توی آلبوم هست؛ برای همین که آلبومهاشون رو مخفی میکنن؛ ولی ویدا کلید داره و میتونه برشون داره. بشکنی تو هوا زدم و سمت آشپزخونه رفتم تا قهوهی مخصوصم رو برای مامان اینا ببرم. پرطرفدارترین نرم افزار دوست یابی مشغول گپ و گفت بودیم و هر دم به مسخره بازیهای آیال میخندیدیم. میرفت اتاق من و لباسم رو میپوشید و خودش رو به شکل پسر درمیآورد و میگفت: -داداش اگه من پسر میشدم خاطر خواهام بیشتر از تو میشدها! من و مامان هم به حرفاش میخندیدیم.

صدای در نشون از اومدن بهترین نرم افزار دوست یابی در ایران داد

صدای در نشون از اومدن بهترین نرم افزار دوست یابی در ایران داد. در رو باز کردم و ویدا پرید توی بغلم. -سالم عشقم! دستی به پشتش کشیدم و از خودم جداش کردم. -سالم عزیزم، پرطرفدارترین نرم افزار دوست یابی در ایران اومدی بیا تو! داخل خونه رفت و صدای جیغ جیغوش با دیدن مامان بلند شد. با کلمه جیغ جیغو یاد ترالن افتادم. چهقدر از این کلمه بدش میاومد و اونم بهم بغ بغو میگفت. خندهای پر لذت گوشه لبم نشست. به در ورودی تکیه دادم و چشمام رو بستم و چهرهی معصومش رو به یاد آوردم. لبخندهای پر عشقش، صدای آرشام آرشام گفتنش توی گوشم پیچید. تو یه دقیقه دنیا برام مثل زندون شد، دلم بدجوری هواش رو کرد! -داداشی؟ با صدای پرطرفدارترین نرم افزار دوست یابی چشمام رو باز کردم و تکیهام رو از در گرفتم. -چرا ناراحتی ؟

ناراحت نیستم عزیزم، بریم تو! -چرا زنگ زدی این بهترین نرم افزار دوست یابی ایرانی بیاد؟ من از این بدم میاد؛ فقط زنداداش ترالن رو دوست دارم. لباشو ورچید و مثل بچهها نگاهم کرد: -پس کی زنداداش میاد؟ هان؟! دستاش رو گرفتم و توی بغلم کشیدمش. -قربونت برم، میاد! تو برای داداشی دعا کن. -به هر روز براتون بهترین نرم افزار دوست یابی در ایران میکنم که دوباره مثل قبل شاد باشی، میدونم تو ویدا رو دوست نداری؛ ولی نمیدونم چرا ولش نمیکنی و پیش زنداداش نمیری. -به وقتش میفهمی عزیزم. باهم دیگه سمت هال رفتیم. بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف خودش رو بغل مامان انداخته بود و مامان هم با تعریف ازش لوسش میکرد. یه لحظ از مامان بدم اومد! هیچوقت با پرطرفدارترین نرم افزار دوست یابی من اینجوری خوب حرف نزد. دخترم، عروسم صداش نکرد؛ اما نمیدونم توی این ویدا چی دیده که خیلی دوستش داره. حتما به خاطر اینکه دختره یه آدم پولداره!

بهترین نرم افزار دوست یابی ایرانی: آرشام جون بیا پیش من بشین

بهترین نرم افزار دوست یابی ایرانی: آرشام جون بیا پیش من بشین. آیال نگاه چپی بهش انداخت و رفت رو به روی تلوزیون نشست. -آلبوم آوردم تا با هم ببینیم. -کو؟ -صبر کن. یه پرطرفدارترین نرم افزار دوست یابی در ایران قهوهای رنگ از کیفش بیرون آورد و قفل کوچیکش رو با کلید باز کرد و اعدادی رو به عنوان رمز واردش کرد. صفحهها رو ورق میزدیم تا اینکه به عکس پدر و مادرش رسیدیم. مرد توی پرطرفدارترین نرم افزار دوست یابی هیچ شباهتی به فرهمند نداشت! گیج و منگ موندم. آخه چهجوری ممکنه فرهمند بتونه اینهمه چهرهاش رو تغییر بده؟! یه چیزی این وسط خیلی مشکوکه! عکسای آلبوم تموم ش؛ اما من همچنان درگیر افکارم بودم. زنگ زدم و سفارش شام دادم بابا رو هم خبر کردیم تا بیاد پیشمون.

در کل شب خوبی بود؛ اما کاش به جای بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف االن ترالنم اینجا بود. همه رفتن و بهترین نرم افزار دوست یابی ایرانی خواست بمونه که با پرطرفدارترین نرم افزار دوست یابی در ایران اونم راهی خونهشون کردم. دیگه با وجود ترالن جایی برای تو توی زندگیم نداره. موقع خواب برای رامین اس زدم که فردا باهاش کار مهمی دارم و یه سر به خونهام بزنه؛ البته با تغییر چهره تا آدمای فرهمند بهش شک نکنن. بهترین نرم افزار دوست یابی خارجی قطرههای بارون آروم روی شیشه میخوردند و سکوت توی اتاق رو میشکستن. از پنجره نگاهی به بیرون انداختم، خواستم برگردم که سایهای توجهام رو جلب کرد. بیشتر دقیق شدم تا اینکه دیدم هیراد رفت و کنار باغچه نشست. دستاش رو گذاشت روی صورتش و شونههاش تکون خورد، داداش من داشت گریه میکرد! شالم رو از روی تخت برداشتم و از اتاق خارج شدم. در حیاط رو باز کردم و پرطرفدارترین نرم افزار دوست یابی در ایران سمت باغچه رفتم. با هر قدم نزدیک شدنم صدای هیراد واضحتر به گوشم میرسید! من که بیپدری کشیدم، با درد بزرگ شدم، جوونی نکردم، عاشق یه بهترین نرم افزار دوست یابی رایگان شدم اون هم اینطوری نابودم کرد و رفت. چرا آدمای دنیات وفا ندارن؟!

مطالب مشابه