ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل جلال
جلال
38 ساله از آزادشهر
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
38 ساله از مشهد
تصویر پروفایل امیر
امیر
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل رها
رها
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل ساسان
ساسان
30 ساله از کرج
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل پريناز
پريناز
37 ساله از مراغه
تصویر پروفایل نسیم
نسیم
38 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل صادق
صادق
43 ساله از یزد
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد

پیام کوتاه عاشقانه برای عشقم همسرم

پیام کوتاه عاشقانه برای عشقمون گفت: اینا که حرفهای من نبود!متعجب نیم نگاهی به اس ام اس کوتاه عاشقانه برای عشقم که از من مبهوتتر مونده بود کردم

پیام کوتاه عاشقانه برای عشقم همسرم - پیام کوتاه


پیام کوتاه عاشقانه برای عشقم با تصویر

 . . . شب خیلی خوبی رو پشت سر گذاشتیم و الان مقابل خونهی ویلیی پیام کوتاه عاشقانه برای عشقم با چند تن از آشناهای خانوادگی من و جملات کوتاه عاشقانه برای عشقم ایستاده بودیم. با اینکه کلی خوشحال بودم اما با این حال نگاهم نمور بود و دلم بغض داشت؛ مثل همه ی عروسهای دنیا که دلشون جدایی از خانوادهای که سالها کنارشون زندگی کرده رو نمیخوان.

امیر دستم رو توی دست اس ام اس کوتاه عاشقانه برای عشقم جا داد و دستی به صورت پوشیده شده از ریشش کشید. مانند یه مرد جا افتاده شروع کرد به حرف زدن. با لذت به صدای خوشش گوش دادم که رو به پیام کوتاه عاشقانه برای عشقم میگفت: ببین داداش!. . .

  • من دار و ندارم و دارم میسپارم به تو؛ باید طوری ازش نگهداری کنی که من توی این مدت نتوسته باشم.
  • رستا همه ی وجود منه! اگه بفهمم به خاطر تو اشک رسیده به چشمهاش، چشم میبندم روی هر چی که بین من و توئه...
  • پس لطفا خوب ازش مراقبت کن!
  • نگاهش رو به من گره زد و شونهی چپم رو توی مشتش گرفت و زمزمهوار ادامه داد.
  • پیام کوتاه عاشقانه برای عشقمان تو هم باید طوری پشت مردت بأیستی که اگه کل دنیا هم با هم یکی بشن و بخوان زمین بزننتون، نتونند!

لبخندی به این همه جذبه زدم و سوالی که توی ذهنم بالا و پایین میپرید و به زبون آووردم. چشم!. . .

فقط امیر جان این حرفهای قشنگ و از کجا یاد گرفتی؟! با دستهاش صورتش رو پوشند و شروع کرد به بلند خندیدن. اطرافیانم با صدای خندهی پیامک کوتاه عاشقانه برای عشقم لبهاشون به خنده وا اومده بود.

پیام کوتاه عاشقانه برای عشقمون گفت: اینا که حرفهای من نبود

که پیام کوتاه عاشقانه برای عشقمون گفت: اینا که حرفهای من نبود!متعجب نیم نگاهی به اس ام اس کوتاه عاشقانه برای عشقم که از من مبهوتتر مونده بود کردم و پرسیدم: پس حرف کی بود؟! من از پدر جملات کوتاه عاشقانه برای عشقم خواهش کردم که بهم بگه که من چی باید بهتون بگم! اینبار صدای قهقه ی همه بلند شد و به عرش رسید. امیر از موقعیت استفاده کرد و خودش رو نزدیک پیامک کوتاه عاشقانه برای عشقم کشید. با لحنی که هنوز ته موندهی خنده توش هویدا بود گفت: به دادت برسه، از فردا همش توی غذات مو پیدا میشه... اونم یکی نه هزارتا! پیام کوتاه عاشقانه برای عشقم با صدای بلندی خندید و مشتی به شونه ی پیام کوتاه عاشقانه برای عشقمون کوبید. درحالی که خنده اَمونش رو بریده بود گفت: بیا... بیا بابا پسش بگیر... من نمی... نمیخوامش! صدای مجدد خنده معذبم کرد که لگدی به ساق پای جملات کوتاه عاشقانه برای عشقم کوبیدم که خندهاش بند اومد و نالهای ریز از درد کرد. ببخشید رستا جان... من غلط کردم! با صدای امیر سر چرخوندم و بهش خیره شدم.

دیوونه شما دوتاین بقیه اداتون و در میارن! هر چقدر سعی کردم اخم کنم نشد که نشد. در عوض لبخند دندون نمایی زدم و گفتم: پیامک کوتاه عاشقانه برای عشقم دارم برات! یه قدم به عقب برداشت و گفت: منم غلط کردم با تو در افتادم... زحمت نکش دیگه. برای اینکه جو رو عوض کنه و من و از فکر تلفی دور کنه گفت: میگم رستا کاش یه چند مدل غذا به این رهای فلک زده یاد میدادی... از این به بعد ظهرها گرسنگی میکشم! دستی به روی شکم تختش کشید و مظلوم نگاهم کرد که خندهی دلبرانهای کردم و گفتم: انشاءالله شما هم یه مدت دیگه زن میگیری از گرسنگی نجات پیدا میکنی! اشارهای به پیام کوتاه عاشقانه برای عشقمان کردم که امیر بدون هیچ خجالتی کشدار گفت: آمی...ن! خندهای کردم که دست پیام کوتاه عاشقانه برای عشقم دور شونهام پیچیده شد و من رو به خودش فشرد. بعد از اینکه شیطنتهای امیر تموم شد.

منزل لوکس ویلیی اس ام اس کوتاه عاشقانه برای عشقم شدیم

باهاشون کردیم و وارد منزل لوکس ویلیی اس ام اس کوتاه عاشقانه برای عشقم شدیم. راه رفتن روی سنگ ریزهها برای منی که پاشنه های کفشم باعث سستی زانوم میشد خیلی سخت بود. تا اینکه آرتام اومد و دستش رو دور کمرم حلقه کرد. نجواگرانه کنار گوشم پچ زد، طوری که عشق توی لحن صداش داشت پرسه میزد. چه شد در من؟! نمیدانم! 

مطالب مشابه