ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل فلای
فلای
46 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل رحمان
رحمان
39 ساله از سنندج
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی
تصویر پروفایل هادی
هادی
44 ساله از ایلام
تصویر پروفایل محمد
محمد
31 ساله از خوی
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل ماه
ماه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران

sait hamsar yabi irani

محبت امیز نثارم میکرد و sait hamsar yabie رو بیشتر در عطش محبتش غرق میکرد. وای من اگر روزی این مهربانی و sait hamsar yabi او را از دست بدهم

sait hamsar yabi irani - hamsar


sait hamsar yabi irani تصویر

بالش رو میزدم توی سرش. با sait hamsar yabi روی تخت نیمخیز شدم که دستم رو گرفت: -کجا میری؟ بی اهمیت به او سعی کردم دستم رو از دستش جدا کنم. از اینکه متوجه شده بود بدون sait hamsar yabiladi خوابم نمیبره از ضعف خودم بدم اومد و با حرص بیشتری دستم رو کشیدم اما با قدرتی که او داشت محال بود که بتونم همچین کاری کنم. او دستم رو کشید و در یک حرکت سریع در اغوشش افتادم. بی اختیار بغض گلوم رو گرفت. sait hamsar yabi رو روی موهام کشید و حسی گنگ در بدنم دوید. صورتم رو بوسید و گفت: -پاییز از دستم ناراحتی؟

sait hamsar yabiladi گریه میکردم؟

شوری اشک رو در دهانم حس کردم. sait hamsar yabiladi گریه میکردم؟ اشکم سینه اش رو خیس کرد و باعث شد متوجه گریه کردنم بشه. سرم رو از روی سینه اش بلند کرد و نگاهش رو به همسریابی هلو دوخت. با دیدن چشمان مشکیش که در تاریکی برق میزد گریه ام شدت گرفت و در اغوش او خودم رو رها کردم و بنای گریستن گذاشتم. با نوازش های عاشقانه اش کلماتی محبت امیز نثارم میکرد و sait hamsar yabie رو بیشتر در عطش محبتش غرق میکرد. وای من اگر روزی این مهربانی و sait hamsar yabi او را از دست بدهم چه خاکی بر سرم بریزم؟ چطور طاقت بیارم؟ من بدون سروش میتونم زندگی کنم؟ نه محاله بدون او طاقت نمیارم. اما اوردم. طاقت اوردم. اونقدر سگ جون بودم که بدون اون زندگی کردم.... -پاسسز معذرت میخوام قصدم رنجوندت نبود. اما تو اشتباه کردی عزیزم. بدون اینکه حرفی بزنم به هق هق افتاده بودم و گریه میکردم. سروش گونه ام رو میبوسید.

دستش رو روی موهام میکشید و sait hamsar yabiladi میکرد با کلمات شیوا و مهربانش من رو بیشتر از پیش دیوانه کند. -وای پاییز اگه بدونی این چند ساعت چقدر بهم سخت گذشت. چقدر وقتی میدونم دارمت اما ازت دورم برام سخت و کشنده است. من دیونه تو هستم پاییز. دوستت دارم پاییزم. عاشقتم... و sait hamsar yabie که بلند کردم خودم رو در اغوش محبتش غرق کردم. تا شبی رو در اسمان اتاقمان به صبح برسانیم. با هم. با عشق و امید. با همسریابی هلو که سرشار از عشق بود. وسایل سفر رو اماده کرده بودم و در صندوق عقب ماشین گذاشته بودم و کنار سروش نشسته بودم. همسریابی هلو با خنده تلفن رو قطع کرد و گفت: -وای دیونه ام کردن. اگه گذاشتن. sait hamsar yabiladi هر چی بهشون میگم داریم میریم ماه عسل باورشون نمیشه. -کی بود؟ -دیروز حامد زنگ زد االن هم نگار زنش زنگ زده که حتماً اخر هفته بیایید خونه ما. هر چی گفتم معلوم نیست برگردیم یا نه به خرجشش نرفت.

خندیدم و گفتنم: -دوستای با محبتی داری. ماشین رو روشن کرد و من با گفتنsait hamsar yabi به راه افتادیم. هیچ دوست نداشتم به یاد دعوای دیورزمان بیفتم. در عوض با یاد شب شیرینی که گذرانده بودم عرقی از شرم روی گونه هایم نشسته بود.

صدای موزیک رو sait hamsar yabie کنم

سعی کردم خودم رو فارغ از فکر و خیال کنم و از این رو دستم رو به سمت ضبط ماشین بردم تا صدای موزیک رو sait hamsar yabie کنم. -لطفاً عوضش نکن این اهنگ محبوب منه. پاییز این اهنگ رو گوش بده حرف دل من رو میزنه. از انجایی که این اهنگ رومیشناختم اخم کردم و گفتم: -وا این چه حرفهایی که تو دلت میخواد بزنی؟ او لبخند زد و من صدای ضبط رو زیاد کردم تا صدای خواننده محبوب سروش در فضا طنین انداز شود. سرم رو روی شیشه ماشین گذاشتم و چشمانم رو بستم تا ابی برایم از عشق بگوید. از زندگی بگوید و تا همسریابی هلو نرم برایم زمزمه کند و من برای ابد در ذهنم یادگار داشته باشمش. تا در زمان تنهاییم صدای موزیک رو بلند کنم و به sait hamsar yabie حماقتم های های گریه کنم تا صدای اشکهایم در بغض غریب ابی گم شود و صدای سروش در گوشم زنگ بزند. میشه دوبارهکی اشکاتو پاک میکنه شب که غصه داری دست روموهات کی میکشه وقتی منو نداری شونه کی مرهم هق هقت از کی بهونه میگیری شبای بی ستاره برگریزونهای پاییز کی پشم برات نشسته از جلو پات جمع میکنه

مطالب مشابه